از این سفر هرچی بگیم کم گفتیم.
جادویی بود.
منو داناتزیونه عین دیوونه ها دنبال سلبریتی های علمی میگشتیم
فقط اون لحظه ای که اون در لعنتی باز شد و هرچی استاد خفن بود اومد داخل غک کردم ممکنه هرلحظه غش کنم. مطمینم دهنم باز بود.
شکار شروع شد . اول آقای ر خفت شد . دهنش باز مونده بود و ماهم که اصلا نمیفهمیدیم چی میگفتیم ( الانم خندم گرفته دارم مینویسم )
شکار دوم آقای ف بود که هنوز داناتزیونرو یادش بود و کلی بامون گرم صحبت کرده . وای دیوونه میشم یاد اون لحظات میوفتم.
شکار سوم روز آخر بود با آقای ش . مهربون و آروم و دوست داشتنی و کلی از دکتر حصین تعریف کرد
حقیقتا ناراحتم چرا به خاظر دانا نرفتم با آقای م صحبت کنم امیدوارم باهم رفتیم تهران از نزدیک ببینیمش یا بهونه ای جور بشه دعوتش کنیم اینجا .
یادمه رابطمون با خانم شلبی خراب بود اون موقع .
از ساعت 8 به زور پا میشدیم میرفتیم کنگره و ساعت 6 برمیگشتیم و ز تک تک لحظاتش استفاده کردیم.
روزدوم بود که دوتایی تنها اومدیم محل اسکان و قبلش رفتیم کوروش و ژامبون و پنیر خریدیم و برگشتیم. رفتم حموم و بعد تورفتی و من داشتم ژامبون سرخ میکردم اومدی بیرون با آهنگ " معاف " میخوندیم و میرقصدیدیم و ژامبون میخوردیم.
شباهم که پایه ثابت ستایش بودیم و آقای مظفری
روز یکی مونده به آخر همه رفتیم دریاچه ارومیه که از لظتش هرچی بگم کم گفتم که عالی بود . تونستیم با آقای ف عکس بگیریم .
روز آخر هم با یه اتوبوس VIP برگشتیم و تو راه دیوونه کننده بود. من عین پیر خواب بودم همش و قبل خوب یه پست اینستا گذاشتم و تو اون موقع عیج دیوونه ها خانم عسل رو فالو کردی و اونم صایعت کرد و مردیم از خنده.
یادش به خیر بالاخره دسشویی پیدا کردیم و منو شلبی عین دیوونه ها دوییدیم سوار بشیم و همه مارو دیدن . چرا میدوییدیم نمیدونم
بعدشم که خوابم برد بیدارم کردی گفتی راننده خوابه و عوج ترکیدن اونج بود که گفتی آقا ما فردا کلاس داریم مارو نکشی و همه مردن از خنده .
شاید یکی از بهترین سفرای زندگیم بود که امیدوارم تکرار بشه بازم.
درباره این سایت