ساعت 3:45 صبح جمعه و دانازیونه ای که مثل همیشه بیداره.
اقا حکایتش چیه خدایی؟ همیشه هفته های اول ترم ها انقدر فاکدعاپی و وحشتناک و رقت انگیزن که نگو و نپرس.
اون از ترم پیش که دهنمون صاف شد با اون درس سه واحدیه معروف و بحث و جدل سر تعویض استاد.
این از ترم حالا که گربه رو دم حجله دار زد لعنتی.
از شنبه و چوپون، دوشنبه و دلقکای آنتن سنج کلاس، سه شنبه و چشم گرگی سگی لعنتی و جنتلمن گاومیش تا چهارشنبه و خوش صدا و در نوشابه.
اینم از پنج شنبه ی بی نهایت کشندمون با چاشنی اخرشبیه استاد-سوپروایزر-برادرمون که مقتدره ولی عمیقا امشب دلم برای هممون سوخت که ما فکرمون کجاست و حقیرای اطرافمون کجا.
دلم سوخت واسه این غربت بی دلیل مسخره.اینهمه سنگ اندازی.فک میکردم دنیارو داریم و میتازونیم.
ولی گویا دنیا مارو نمیخاد و رابطه یکطرفس
مهم اینه میگیریم حقمون رو ازش.از دوزاریای بی سلیقه اطراف.
اینم از هفته شروع ترم جدید. به و بههههه
درباره این سایت